یکى بودن دین الهى و جامعیت اسلام
کتاب: ترجمه المیزان، ج 18، ص 35
نویسنده: علامه طباطبایى
شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى أوحینا إلیک و ما وصینا به إبرهیم و موسى و عیسى أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه کبر على المشرکین ما تدعوهم إلیه الله یجتبى إلیه من یشاء و یهدى إلیه من ینیب (13) و ما تفرقوا إلا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم و لو لا کلمة سبقت من ربک إلى أجل مسمى لقضى بینهم و إن الذین أورثوا الکتب من بعدهم لفى شک منه مریب (14) فلذلک فادع و استقم کما أمرت و لا تتبع أهواءهم و قل ءامنت بما أنزل الله من کتب و أمرت لأعدل بینکم الله ربنا و ربکم لنا أعملنا و لکم أعملکم لا حجة بیننا و بینکم الله یجمع بیننا و إلیه المصیر (15) و الذین یحاجون فى الله من بعد ما استجیب له حجتهم داحضة عند ربهم و علیهم غضب و لهم عذاب شدید (16)
ترجمه آیات
برایتان از دین همان را تشریع کرد که نوح را بدان توصیه فرمود، و آنچه ما به تو وحى کردیم و به ابراهیم و موسى و عیسى توصیه نمودیم این بود که دین را بپا بدارید، و در آن تفرقه نیندازید.آنچه که شما مشرکین را به سویش دعوت مىکنید بر آنان گران مىآید، و این خدا است که هر کس را بخواهد براى تقرب به درگاه خود برمىگزیند، و کسانى را به سوى خود هدایت مىکند که همواره در امور به او مراجعه نمایند (13) .
در دین تفرقه نکردند مگر بعد از آنکه به حقانیت دین یقین داشتند، و حسدى که به یکدیگر مىورزیدند وادارشان کرد تفرقه کنند، و اگر حکم ازلى خدا بر این قرار نگرفته بود که تا مدتى معین زنده بمانند، کارشان را یکسره مىکردیم، چون اینان که با علم به حقانیت، آن را انکار کردند باعث شدند نسلهاى بعدى درباره آن در شکى عمیق قرار گیرند (14) .
و به همین جهت تو دعوت کن، و همان طور که مامور شدهاى استقامت بورز، و دنبال هواهاى آنان مرو، و بگو من خود به آنچه خدا از کتاب نازل کرده ایمان دارم، و مامور شدهام بین شما عدالت برقرار کنم، پروردگار ما و شما همان الله است، نتیجه اعمال ما عاید خود ما مىشود، و از شما هم عاید خودتان، هیچ حجتى بین ما و شما نیست، خدا بین ما جمع مىکند، و بازگشت به سوى او است (15) .
و کسانى که علیه ربوبیت خدا احتجاج مىکنند بعد از آنکه مردم آن را پذیرفتند، حجتشان نزد پروردگارشان باطل است، و غضبى شامل حال آنان است و عذابى شدید دارند (16) .
بیان آیات
این آیات فصل سوم از آیاتى است که وحى الهى را تعریف مىکند.فصل اول در باره خود وحى بود و فصل دوم در باره اثرش، و این فصل آن را از نظر مفاد و محتوى تعریف مىکند.و محتواى وحى عبارت است از دین الهى واحدى که باید تمامى ابناء بشر به آن یک دین بگروند، و آن را سنت و روش زندگى خود و راه به سوى سعادت خود بگیرند.
البته در این فصل به مناسبت، این را نیز بیان مىکند که شریعت محمدى جامعترین شرایعى است که از ناحیه خدا نازل شده، و نیز اختلافهایى که در این دین واحد پیدا شده از ناحیه وحى آسمانى نیست، بلکه از ناحیه ستمکارى و یاغىگریهایى است که عدهاى با علم و اطلاع در دین خدا به راه انداختند.و نیز در آیات این فصل فوائد دیگرى است که در ضمن به آنها اشاره شده.
"شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى أوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى"
وقتى گفته مىشود: فلانى"شرع الطریق"معنایش این است که راه را هموار، و از بى راهه متمایز کرد.راغب مىگوید کلمه"وصیت"به معناى آن است که دستور العملى را همراه با اندرز و پند به کسى بدهى تا مطابق آن عمل کند، و ریشه این کلمه از این قول عرب گرفته شده که مىگوید "أرض واصیة"یعنى زمینى که در اثر کثرت، گیاهانش به هم متصل است، و در معناى آن دلالتى بر اهمیت بدان هست، چون هر سفارشى را وصیت نمىنامند، بلکه تنها در موردى به کار مىبرند که براى وصیت کننده اهمیت داشته و مورد عنایتش باشد.
پس معناى اینکه فرمود"شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا"این است که خداى تعالى بیان کرد و روشن ساخت براى شما از دین ـ که سنت زندگى است ـ همان را که قبلا با کمال اعتناء و اهمیت براى نوح بیان کرده بود.و از این معنا به خوبى برمىآید که خطاب در آیه به رسول خدا (ص) و امت او است، و اینکه مراد از آنچه به نوح وصیت کرده همان شریعت نوح (ع) است .
"و الذى اوحینا الیک" ـ در این جمله بین نوح و رسول خدا ( علیهما السلام) مقابله واقع شده و ظاهر این مقابله مىرساند که مراد از آنچه به رسول خدا (ص) وحى شده معارف و احکامى است که مخصوص شریعت او است، و اگر نام آن را"ایحاء"نهاده، و فرموده"اوحینا الیک"ولى در باره شریعت نوح و ابراهیم ( علیهما السلام) این تعبیر را نیاورده بلکه تعبیر به وصیت کرده براى این است که وصیت همانطور که گفتیم در جایى به کار مىرود که بخواهیم از بین چند چیز به آنچه که مورد اهمیت و اعتناء ماست سفارش کنیم، و این در باره شریعت نوح و ابراهیم که چند حکم بیشتر نبود صادق است، چون در آن شریعت تنها به مسائلى که خیلى مورد اهمیت بوده سفارش شده، ولى در باره شریعت اسلام صادق نیست، چون این شریعت همه چیز را شامل است.هم مسائل مهم را متعرض است، و هم غیر آن را (1) .ولى در آن دو شریعت دیگر، تنها احکامى سفارش شده بود که مهمترین حکم و مناسبترین آنها به حال امتها و به مقدار استعداد آنان بود.
التفاتى که در جمله"و الذى اوحینا"از غیبت به تکلم مع الغیر به کار رفته براى این است که بر عظمت خدا دلالت کند، چون عظماء و بزرگان همیشه از جانب خودشان و خدمتگزاران و پیروانشان سخن مىگویند (و به"ما چنین کردیم و چنان مىکنیم"تعبیر مىآورند) .
"و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى" ـ این جمله عطف است بر جمله"و ما وصى به نوحا ".و مراد از آن، شریعتهایى است که براى هر یک از نامبردگان در آیه تشریع کرده.
و ترتیبى که در بردن نام این پیامبران گرامى به کار رفته ترتیب ذکرى است، لیکن مطابق با ترتیب زمانى، چون اول نوح بود، بعد ابراهیم، و بعد از آن موسى و سپس عیسى (ع) .و اگر نام رسول خدا (ص) را مقدم بر سایرین ذکر کرد، به منظور شرافت و برترى دادن بوده، همچنانکه این نکته در آیه"و اذ أخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسى و عیسى ابن مریم" (2) نیز به چشم مىخورد.و اگر در آیه مورد بحث اول نام شریعت نوح را برد، براى این است که بفهماند قدیمىترین شریعتها، شریعت نوح است که عهدى طولانى دارد.
از این آیه شریفه چند نکته استفاده مىشود:
1ـ سیاق آیه بدان جهت که سیاق منت نهادن است ـ مخصوصا با در نظر داشتن ذیل آن، و نیز با در نظر داشتن آیه بعد از آن ـ این معنا را افاده مىکند که شریعت محمدى جامع همه شریعتهاى گذشته است.و خواننده عزیز خیال نکند که جامع بودن این شریعت با آیه "لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا" (3) منافات دارد، چون خاص بودن یک شریعت با جامعیت آن منافات ندارد.
2ـ شرایع الهى و آن ادیانى که مستند به وحى هستند تنها همین شرایع مذکور در آیهاند، یعنى شریعت نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمد (صلوات الله علیهم)، چون اگر شریعت دیگرى مىبود باید در این مقام که مقام بیان جامعیت شریعت اسلام است نام برده مىشد.
و لازمه این نکته آن است که اولا قبل از نوح شریعتى یعنى قوانین حاکمهاى در جوامع بشرى آن روز وجود نداشته تا در رفع اختلافات اجتماعى که پیش مىآمده به کار رود.و ما در تفسیر آیه"کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین..." (4) مقدارى در این باره صحبت کردیم.
و ثانیا انبیایى که بعد از نوح (ع) و تا زمان ابراهیم (ع) مبعوث شدند، همه پیرو شریعت نوح بودهاند، و انبیایى که بعد از ابراهیم و قبل از موسى مبعوث شده بودند، تابع و پیرو شریعت ابراهیم بودند، و انبیاء بعد از موسى و قبل از عیسى پیرو شریعت موسى، و انبیاء بعد از عیسى تابع شریعت آن جناب بودهاند.
<<ادامه دارد>>