کودکی فردوسی و شکل گیری شاهنامه
فردوسی در طبران طوس به سال 329 هجری بدنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و در آن ولایت مکنتی داشت. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی نداریم؛ اینقدر معلوم است که در جوانی از برکت درآمد املاک پدر بکسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی افتاده است. همانطور که گفته شد وی دوران کودکی و جوانی را در خانواده ای که همه دهقان و ایرانی پاک نژاد بودند؛ در فضایی سرسبز و آرام به تحصیل علم و ادب گذراند. علاقه او به داستان های کهن باعث می شد تا گهگاه طبع خود را در سرودن تاریخ ایران قدیم آزمایش کند اما در آن زمان هیچ کس باور نمی کرد که این سروده های پراکنده ادامه یابد و به یک اثر عظیم حماسی به نام «شاهنامه» تبدیل شود.
شاهنامه سرایی
در عهد سامانیان در قرن چهارهم هجری، جمع آوری و تألیف سرگذشت پادشاهان قدیم ایران رونق به سزایی یافت. این کتاب ها که به شاهنامه معروف بودند به نثر نوشته شده بود و پیش از آن که از میان بروند، منبع و مأخذ برخی از کتاب های منثور و منظوم تاریخی در زبان فارسی و عربی قرار گرفت. جامع ترین آنها شاهنامه منثور ابومنصوری نام داشت که به فرمان «ابومنصور محمدبن عبدالرزاق» حاکم طوس، در حدود سال 346ه.ق به دست جمعی از مورخان و نویسندگان جمع آوری و تدوین گردید. این کتاب، مأخد مهم فردوسی در نظم شاهنامه است.
دقیقی، اولین شاهنامه سرا
پیش از آن که فردوسی، به شاهنامه سرایی بپردازد، «دقیقی» که از شاعران بزرگ و همسال فردوسی است به نظم شاهنامه روی آورده بود. وی تنها هزار بیت از داستان گشتاسب و ارجاسب تورانی را سروده بود که در سن کمتر از چهل سالگی به دست غلامش کشته شد. فردوسی علت قتل او را «خوی بد» یاد می کند و چینن می گوید:
جوانیش را خوی بد یار بود
همه ساله تا بد به پیکار بود
بدان خوی بد جان شیرین بداد
نبود از جهان دلش یک روز شاد
یکایک از او بخت برگشته شد
به دست یکی بنده بر کشته شد
منابع شاهنامه
پس از قتل دقیقی، دوستان فردوسی که قوت طبع شاعری او را پیش از این آزموده بودند نزد وی آمده و او را به ادامه کار تشویق کردند؛ اما وی منبع و مأخذی در اختیار نداشت که بتواند از روی آن به نظم شاهنامه بپردازد؛ از این رو این شاعر خستگی ناپذیر و سخت کوش برای تهیه این منابع به شهرهای بخارا، مرو، بلخ و هرات سفر کرده و با یک تحقیق میدانی و گسترده، داستان های باستان را از سینه پیران جهان دیده بیرون کشید و آن ر ا به نسل های پیش ازخود تقدیم کرد.
بپرسیدم از هر کسی بی شمار
نترسیدم از گردش روزگار
و این در حالی بود که آتش جنگ همه جا شعله ور و راه ها پر خطر بود.
زمانه سرای پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود.
نگرانی فردوسی
بزرگ ترین لذت بزرگان علم و ادب زمانی است که بتوانند نتیجه تلاشهای علمی و ادبی خود را ببیند و آثاری گران سنگ و ارزشمند از خود به یادگار گذارند. همچنین بزرگ ترین نگرانی آنان هنگامی است که موانع و مشکلاتی خواسته یا ناخواسته در این راه پیش آید و نتوانند کار بزرگی را که آغاز کرده اند به پایان برند. فردوسی نیز چنین بود. او همیشه این نگرانی و دغدعه خاطر را داشت که مبادا او هم همانند دقیقی که چهل سالگی از دنیا رفت با مرگی نا به هنگام روبه رو شود و نتواند کار بزرگی را که با عشق و علاقه آغاز کرده به فرجام رساند؛ از این رو از خداوند می خواست که آن قدر زنده بماند که بتواند شاهنامه را که خود آن را «نامه شهر یاران پیش» نامیده بود به نظم درآورد.
همی خواهم از دادگر یک خدای
که چندان بمانم به گیتی به جای
که این نامه شهر یاران پیش
بپیوندم از خوب گفتار خویش
دعای او متسجاب شد و در سن 71 سالگی، شاهنامه را به پایان رساند و در سن 82 سالگی نیز جهان فانی را وداع گفت.
حامی قدرشناس
اگر چه فردوسی در خانواده ای به دنیا آمد که به قول نظامی عروضی صاحب آب و زمین بودند و او بدین سبب از امثال خود بی نیاز بود؛ اما هر چه داشت همه را در راه تدوین شاهنامه خرج کرد و خود گرفتار فقر و تهیدستی گردید. در این زمان یکی از امرای قدرشناس طوس او را از نگرانی معاش و اندوه فقر رهایی بخشید و تحت حمایت خود قرار داد؛ اما دیری نپایید که این حامی قدرشناس به وضع نامعلومی ناپدید شد. بعد از آن بود که دیگر فردوسی روی آسایش ندید و فقر، سایه سیاه و سنگین خود را تا پایان عمر بر سر راه او انداخت.
الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
رنج سی ساله
«هرچه زودتر برآید؛ دیر نپاید».
این سخن از سعدی شیرازی است یعنی چیزی که با شتاب انجام یابد ماندگار نمی ماند. بعضی از شاعران و نویسندگان که بی تأمل و اندیشه، سخن می سر ایند و به قدری آثارشان بی پایه و بی مایه است که به قول نظامی عروضی «پیش از خداوند خود بمیرد» اما فردوسی این شاعر توانمند ایران، از کسانی بود که عشق و تلاش را به هم آمیخت و با فقر و تنگدستی در آویخت و سی سال رنج برد و دود چراغ خورد تا توانست اثری پایدار و ماندگار از خود به یادگار گذارد.
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
نمیرم از این پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
فردوسی در سن کهولت نیز خود را بازنشسته نپنداشت و هستی خود را در این راه گذاشت و تا دستانش توان نوشتن داشت قلم را کنار ننهاد و حاصل رنج سی ساله خود را در سال 400 هجری و در سن 71 سالگی به جامعه ادبی وهنری ایران زمین تقدیم کرد تا در سن 82 سالگی نیز به پیرایش و آرایش آن پرداخت.
دربار سلطان محمود
فردوسی پس از تکمیل شاهنامه و بازنگری در آن، تصمیم گرفت آن را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند، تا با پاداشی که از این راه می ستاند هم خود را از فقر و تهدیدستی برهاند و هم کتاب را از گزند حوادث مصون دارد. وی بدین منظور از طوس به غزنین آمد، و به دربار محمود بار یافت، اما بر خلاف انتظار، مورد بی مهری سلطان قرار گرفت. فردوسی خشم آلود از کاخ بیرون شتافت و به گرمابه رفت و همه درهم هایی را که دریافت کرده بود بین کارکنان حمام تقسیم کرد و شبانه به هرات گریخت. فردوسی مدت ها به هجو سلطان محمود پرداخت و در مذمت او شعر سرود.
علت بی توجهی سلطان محمود به فرودوسی
درباره این که چرا سلطان محمود به فردوسی بی اعتنایی کرد گفته اند: فردوسی از پیروان اهل بیت بود و سلطان محمود را با شیعیان میانه ای نبود. نظامی عروضی می گوید: سلطان محمود مردی متعصب بود و اطرافیان وی که با فردوسی دشمن می داشتند به سلطان گفتند که او مردی رافضی (شیعه) است و این بیت هار ا دلیل رفض (و شیعه بودن) اوست.
خردمند گیتی چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی در و ساخته
همه بادبان ها برافراخته
میانه یکی خوب کشتی عروس
برآراسته همچو چشم خروس
پیمبر بدو اندرون با علی
همه اهل بیت نبی و وصی
اگر خلد خواهی به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است؟
چنین دان و این راه، راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاک پی حیدرم
حب علی(ع)
فردوسی، ازدوستان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت و شیفته مقام حضرت علی (ع) بوده است. این معنا در اشعار بسیاری از فرودسی تجلی یافته است.
مرا غمز کردند کان بد سخن
به مهر نبی و علی شد کهن
هر آن کس که در دلش بغض علی است
از او خوارتر درجهان گو که کیست
منم بنده هر دو تا رستخیز
اگر شه کند پیکرم ریز ریز
من از مهر این هر دو شه نگذرم
اگر تیغ شه بگذرد ازسرم
من بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاک پای وصی
نترسم که دارم ز روشن دلی
به دل مهر جان نبی و علی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم و علی ام در است
درست این سخن گفت پیغمبر است
فردوسی، شاعری آزاده
یکی از دلایلی که فردوسی مورد بی مهری سلطان محمود قرار گرفت این بود که او شاعر درباری نبود. سلطان محمود انتظار داشت که او هم مانند دیگر شاعران، جیره خوار درگاه او باشد و جز به ستایش او به کاردیگری نپردازد. او انتظار داشت که فردوسی هم همانند فرخی، عنصری و عسجدی در مدح او قصیده ها بسراید و زندگانی او را به نظم درآورد، اما فردوسی نه تنها شاعر مدیحه سرای مزدبگیر نبود بلکه به عکس گاه بیت هایی گفته بود که به سلطان محمود کنایه می زد. از جمله از زبان «رستم فرخزاد» قرن او را که قرن چهارم هجری است این گونه پیش بینی کرده بود:
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر همچنین چاره گر
بر این سالیان چارصد بگذرد
کزین تخمه گیتی کسی نسپرد
شود بنده بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار مهان کاسته
وفات فردوسی
سلطان محمود غرنوی، ابتدا فردوسی را مورد بی مهری قرار داد و دل او را ر نجاند، اما سال ها بعد درصدد برآمد ازاین شاعر دل شکسته دل جویی کند؛ از این رو هدایایی فراهم کرد و گفت: با شتر سلطانی به طوس برند و از او عذر خواهند؛ اما اقبال با این شاعر همراه نبود. نظامی عروضی گوید: هدایای سلطان به سلامت به شهر «طبران» رسید، وقتی شتر از دروازه «رودبار» وارد می شد، جنازه فردوسی از دروازه «رزان» بیرون می رفت. گویند از فردوسی دختری ماند سخت بزرگوار، خواستند هدایای سلطان را بدو سپارند، قبول نکرد و گفت بدان محتاج نیستم. فردوسی پس از 82 سال زندگی شرافتمندانه و افتخار آمیز در سال 411ه. ق غریبانه وفات یافت و دخترش عزت و بلند طبعی او را کامل کرد و این چنان مقتدرانه از هدایای مادی سلطانی چشم پوشید و افتخاری بر افتخارات پدر افزود.
کاخ بلند فردوسی
وقتی خبر مرگ فردوسی و رد هدایای او توسط دخترش به گوش سلطان محمود غزنوی رسید، دستور داد تا با آن هدایا کاروان سرا و آب انباری در بین راه نیشابور و مرو بنا کند. امروز پس از گذشت هزار سال که از مرگ فردوسی می گذرد نه از کاروان سرا اثری است و نه از «سلطان سرا»؛ نه از کاخ نشانی است و نه از کاخ نشین؛ اما کاخی که فردوسی بنا کرد نه تنها با گذشت روزگاران ویران نگردید بلکه بر آبادی و استحکام آن افزوده گشت.
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
فردوسی خود در شاهنامه آورده است:
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بر این نامه بر سال ها بگذرد
بخواند همی هر که دارد خرد
نمیرم از این پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
شاهنامه و سخنان امام حسین (ع)
از داستان های بسیار آموزنده و خواندنی شاهنامه، داستان رستم و اسنفدیار است. قسمت هایی از این داستان، یادآور سخنان سرور آزادگان و سالار شهیدان حسین بن علی (ع) است. از آن جمله، آن جا که رستم می گوید:
مگر بند، کز بند عاری بود
شکستی بود زشت کاری بود
اشاره به این شعر امام حسین در روز عاشورا دارد که:
القتل اولی من رکوب العاری: کشته شدن بهتر از ننگ تسلیم است.
رستم: مرا کشتن آسان تر آید زننگ
امام حسین (ع): مرگ در ر اه رسیدن به عزت و احیای حق چه آسان است.
رستم: و گر باز مانم به جایی ز جنگ
امام حسین (ع) خطاب به برادرش محمد حنفیه می فرماید: ای برادر، به خدا قسم، اگر در زمین پناهگاه و چاره ای نداشته باشم، با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
تسلیم ناپذیری قهرمان شاهنامه
فردوسی از زبان قهرمانان و پهلوانان شاهنامه به همه آزاد مردان و ستم ستیزان جهان می آموزد که در برابر بیگانگان سر تسلیم و تعظیم فرود نیاورند و مرگ با عزت بر زندگی با ذلت ترجیح دهند و این همان مضمون سخنان سید و سالار شهیدان امام حسین (ع) در کربلاست.
مر ا مرگ خوش تر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
بزرگی که انجام آن تیرگی است
بر آن مهتری بر بباید گریست
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن، مرگ راست
امام حسین (ع): موت فی عز، خیر من حیاه فی ذل؛ مرگ با عزت بهتز از زندگی با ذلت است.
چنین گفت کامروز مردن به نام
به از زنده، دشمن بدو شادکام
امام حسین (ع): مرگ در راه عزت، جز زندگانی جاوید نیست و زندگانی با ذلت جز مرگی که از زندگی تهی است، نخواهد بود.
مرا مرگ خوش تر به نام بلند
از این زیستن با هراس و گزند
امام حسین (ع): من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستم کاران را جز خواری نمی بینم.
بیانات مهم رهبری درباره الگوی توسعه
اخبار روز: مقام معظم رهبری در ادامه دیدار خود از مشهد با حضور در جمع پرشور دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد در سخنان مهمی ضمن تبیین تفاوت دیدگاه مبانی غرب و اسلام نسبت به انسان و وظایف فردی و اجتماعی او، لزوم بازشناسی الگوی توسعه و مدل مورد نیاز برای پیشرفت کشور را مورد تأکید قرار دادند و تصریح کردند: پیشرفت کشور تنها بر اساس الگوی اسلامی - ایرانی امکانپذیر است و مهمترین وظیفه نخبگان اعم از دانشگاهی و حوزوی تنظیم نقشه جامع پیشرفت کشور براساس مبانی اسلام است
آیتالله خامنهای با اشاره به دو دیدگاه و گرایش غلط نسبت به تحول و پیشرفت افزودند: یک دیدگاه مربوط به جریانی است که از نام توسعه و پیشرفت سوءاستفاده و تحت این شعار زیبا، خیانتها و ظلم های فراوانی را در حق بشریت روا کرده است.
مقام معظم رهبری، وابستگی کشور به غرب در دوران قاجار با عنوان پیشرفت، مقابله جریان انگلیسی مشروطه با رهبران واقعی مشروطه تحت عنوان تحول خواهی، دیکتاتوری سیاه رضاخان و حکومت استبدادی محمدرضا پهلوی با شعار ترقی و اصلاح، استعمار ملتها با نام پیشرفت ملتها و ارمغان ناامنی و کشتار از جانب امریکا برای مردم عراق و افغانستان با شعار پیشرفت، دنیای آزاد و دموکراسی را نمونههای بارزی از سوءاستفاده از نام توسعه برشمردند و خاطرنشان کردند: دیدگاه غلط دوم نسبت به پیشرفت، جریانی است که با هرگونه تحول و نوآوری مخالفت میکند.
ایشان با تأکید بر اینکه بحث درخصوص الگوی پیشرفت به معنای تصمیم برای شروع پیشرفت در ایران نیست افزودند: ملت ایران از سالها قبل و با آغاز نهضت اسلامی مسیر پیشرفت خود را آغاز کرده است و تشکیل نظام اسلامی در ایران بزرگترین و شگفت آورترین تحول و پیشرفت در ایران بود زیرا یک حکومت کودتایی، مستبد و موروثی به یک حکومت مردمی واقعی تبدیل شد.
آیتالله خامنهای با اشاره به پیشرفتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و علمی بهت آور ملت ایران در 27 سال گذشته و قرار گرفتن ایران از لحاظ رشد علمی در درجات اول دنیا تأکید کردند: البته این به معنای نادیده گرفتن عقبماندگیهای تاریخی نیست ولی سرعت حرکت علمی در ایران شتاب زیادی گرفته به گونهای که امروز پیچیدهترین فنآوریها به دست توانای دانشمند جوان ایرانی طراحی و ساخته می شود.
مقام معظم رهبری در بیان علت طرح لزوم بازشناسی الگوی پیشرفت کشور خاطرنشان کردند: هدف از تعریف شفاف و ضابطهمند از مدل پیشرفت، ایجاد یک باور همگانی در میان نخبگان و عامه مردم درخصوص ضرورت تعیین الگوی صحیح توسعه است.
ایشان در همین زمینه افزودند: غربیها در تبلیغات خود، اینگونه القاء کرده اند که توسعه و پیشرفت مساوی با غربی شدن است و متأسفانه برخی از کارگزاران و نخبگان کشور نیز مدل پیشرفت را صرفاً یک مدل غربی می دانند که این مسئلهای غلط و خطرناک است.
ایشان شکستن این طلسم را یک وظیفه مهم برشمردند و تصریح کردند: به طور قاطع میگویم الگوی غرب برای توسعه یک الگوی ناموفق است زیرا با وجود دستیابی کشورهای غربی به ثروت و قدرت، ارزشهای انسانی و معنویت در این جوامع از بین رفتهاند.
آیت الله خامنهای با تأکید بر اینکه تنظیم الگوی پیشرفت کشور براساس الگوی اسلامی – ایرانی یک مسئله حیاتی است خاطرنشان کردند: اگر این الگوی اسلامی – ایرانی در مرحله عمل به اجرا گذاشته شود، قطعاً به الگوی مورد استفاده کشورهای دیگر تبدیل خواهد شد همانگونه که بسیاری از کارها و موفقیت های ملت و کشور ایران برای دیگر کشورها و ملتها الگو شده است.
مقام معظم رهبری دلیل به نتیجه نرسیدن مدل توسعه غربی در نظام اسلامی را ماهیت متفاوت مبانی دیدگاه اسلام و غرب نسبت به پیشرفت و جایگاه انسان در این پیشرفت دانستند و افزودند: در دیدگاه غرب، پیشرفت مادی و محور آن سود مادی است بنابراین در چنین دیدگاهی اخلاق و معنویت می تواند قربانی پیشرفت شود.
ایشان با تأکید بر اینکه در دیدگاه اسلام پیشرفت مادی هدف نیست بلکه وسیلهای برای رشد و تعالی انسان است، خاطرنشان کردند: در جهان بینی اسلام، ثروت، قدرت و علم، وسیله رشد انسان و زمینه ساز برقراری عدالت، حکومت حق، روابط انسانی در جامعه و دنیای آباد هستند.
آیتالله خامنهای، با اشاره به اختیار انسان برای پیمودن مسیر خودپرستی تا خداپرستی به منظور رسیدن به رستگاری در دیدگاه اسلام و مذموم بودن دلبستگی به دنیا در این مسیر تأکید کردند: در عین حال اسلام از زوایه اجتماعی، وظیفه انسان را مدیریت دنیا و استفاده از استعدادهای فراوان طبیعی برای آبادانی دنیا می داند.
مقام معظم رهبری الگوی پیشرفت مبتنی بر معنویت، را مدل مطلوب توسعه دانستند و خاطرنشان کردند: افرادی که در مراکز برنامه ریزی و علمی کشور درخصوص مسائل اصلی همچون مسائل اقتصادی و سیاسی متمرکز هستند باید از الگوها و دستورالعمل های غربی پرهیز کنند.
ایشان، استقلال ملت ایران را مثال زدنی خواندند و تأکید کردند: باید با پرهیز از انفعال دربرابر حرکت قدرتمندان عالم، این استقلال در همه عرصهها نشان داده شود.
آیتالله خامنهای با تأکید بر اینکه ملت ایران از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه در دوران دفاع مقدس همواره در مقابل فشار تبلیغات دشمن مقاومت کرده است، خاطرنشان کردند: در چنین شرایطی، دشمن سخن از تحریم میگوید در حالیکه تحریم مسئله جدیدی نیست؛ زیرا ملت ایران همواره در تحریم قرار داشته و در عین حال پیشرفتهای علمی خود را در شرایط تحریم به دست آورده است.
مقام معظم رهبری تأکید کردند: تقویت اعتماد به نفس ملی و همت، مجاهدت و اتحاد در کشور زمینه ساز رسیدن به اهداف والاست.
ایشان همچنین دانشجویان را به نقد منصفانه و نقدپذیری متواضعانه و تحمل و مدارای سیاسی در محیط های دانشگاهی، لزوم حفظ اصول و روحیه آرمانگرایی در میان دانشجویان و پرهیز از محافظه کاری، و توجه بیش از پیش به تحقیق، پژوهش و تعمیق علمی و خودسازی اعتقادی و عملی و جدی گرفتن ورزش توصیه کردند.
آیا دین اجل و پایان دارد؟
کتاب: مجموعه آثار ج 3
نویسنده: استاد شهید مطهری
من امشب مىخواهم در جواب یک سؤال بحث کنم.آن سؤال این است: این دنیاى ما دنیاى تغییر و تحول است.در این دنیا و از این امورى که ما به چشم خود مىبینیم، هیچ چیزى نیست که براى همیشه باقى بماند، همه چیز عوض مىشود، کهنه مىشود، برچیده مىشود، دوران عمرش منقضى مىشود و به نهایت مىرسد، آیا دین نیز همین طور است؟آیا دین در تاریخ بشر دوره بخصوصى دارد که اگر آن دوره بخصوص گذشت، دین هم حتما و به حکم «جبر» باید برود و جاى خود را به چیز دیگرى بدهد؟یا اینطور نیست؟براى همیشه در میان مردم باقى خواهد بود، هر اندازه
علیه دین نهضت و قیام بشود باز دین به شکل دیگر ظاهر مىشود.
اینکه عرض کردم «به شکل دیگر» مقصودم این است که بعد از مدت موقتى دوباره باز مىگردد، رفتنى نیست.
ویل دورانت که شخصا لا دین است، در کتاب درسهاى تاریخ ضمن بحث درباره «تاریخ و دین» با نوعى عصبانیت مىگوید: «دین صد جان دارد، هر چیزى اگر یک بار میرانده شود براى همیشه مىمیرد مگر دین که اگر صد نوبت میرانده شود باز زنده مىشود» (1) .این را که «دین مردنى نیست» مىخواهم بر پایه علمى براى شما بیان کنم که طبق قانون طبیعت چه چیز در دنیا از میان رفتنى است و چه چیز براى همیشه باقى خواهد ماند.البته نمىخواهم راجع به اشیاء خارج از اجتماع بشر صحبتى کرده باشم، بحثم فعلا راجع به پدیدههاى اجتماعى است، راجع به آن چیزهایى است که در زندگى اجتماعى ما هست، ببینیم طبق قانون خلقت چه چیزهایى براى همیشه باقى خواهد ماند و چه چیزهایى از میان مىروند و زمان آنها را فرسوده و کهنه مىکند.
معیار جاودانگیها
پدیدههاى اجتماعى در مدتى که باقى هستند حتما باید با خواستههاى بشر تطبیق کنند، به این معنى که یا خود آن پدیدهها خواسته بشر باشند و یا تامین کننده خواستههاى بشر بوده باشند، یعنى یا باید بشر خود آنها را بخواهد، از عمق غریزه و فطرتش آنها را بخواهد، و یا باید از امورى باشند که و لو اینکه انسان از عمق غریزه آنها را نمىخواهد و خودشان مطلوب طبیعت بشر و هدف تمایلات بشر نیستند اما وسیله مىباشند یعنى وسیله تامین خواستههاى اولیه بشر مىباشند و حاجتهاى او را بر مىآورند.
در میان خواستههاى بشر باز دو جور خواسته داریم: خواستههاى طبیعى و خواستههاى غیر طبیعى، یعنى اعتیادى. خواستههاى طبیعى آن چیزهایى است که ناشى از ساختمان طبیعى بشر است، یک سلسله امور است که هر بشرى به موجب آنکه بشر استخواهان آنهاست، و رمز آنها را هم هنوز کسى مدعى نشده که کشف
..............................................................
1.درسهاى تاریخ، بخش دین و تاریخ/ص 66.
کرده است.مثلا بشر علاقمند به تحقیق و کاوش علمى است، همچنین به مظاهر جمال و زیبایى علاقه دارد، به تشکیل کانون خانوادگى و تولید نسل با همه زحمتها و مرارتهایش علاقمند است، به همدردى و خدمت به همنوع علاقمند است.اما چرا بشر علاقمند به تحقیق است؟این حس کاوش و حقیقت جویى چیست؟چرا بشر علاقمند به جمال و زیبایى است؟چرا وقتى مجلس جشنى مثل این مجلس ترتیب داده مىشود هم هیئت مدیره آن جشن و هم حضار، از اینکه وضع سالن مرتب و مزین باشد خوششان مىآید و لذت مىبرند؟چرا به تشکیل کانون خانوادگى علاقمند است؟چرا در انسان حس همدردى و ترحم نسبت به دیگران وجود دارد؟اینها یک سلسله سؤالاتى است که وجود دارد.ما خواه جواب این «چرا» ها را بدهیم و خواه نتوانیم بدهیم چیزى که براى ما قابل تردید نیست این است که این خواستهها طبیعى است.
غیر از این خواستههاى طبیعى احیانا یک سلسله خواستههاى دیگرى هم در میان بسیارى از افراد بشر هست که «اعتیادات» نامیده مىشوند.اعتیادات قابل ترک دادن و عوض کردن است.اکثریت قریب به اتفاق - شاید بیش از صدى 99 و یا هزارى 999 - مردم عادت به چاى دارند، عده کثیرى به سیگار عادت دارند و از آنها کمتر به مشروب و تریاک عادت دارند، از آنها کمتر به هروئین عادت دارند.اینها کم کم به صورت خواسته در مىآید و انسان به همان اندازه که یک امر طبیعى را مىخواهد، این امرى را هم که طبیعت ثانوى او شده است، مىخواهد اما این خواستهها مصنوعى است لذا قابل ترک دادن است، قابل این است که این فرد را به طورى که به کلى آن کار را فراموش کند، ترک دهند، یا نسل آینده را طورى تربیت کنیم که اساسا فکر این چیزها را هم نکند.
اما امور طبیعى اینطور نیست، قابل ترک دادن نیست، جلوى یک نسل را اگر بگیریم نسل بعدى خودش به دنبال او مىرود. به عنوان مثال: در اوائل کمونیسم، تنها موضوع اشتراک مال مطرح نبود، موضوع از میان رفتن اصول خانوادگى هم در بین بود تحت عنوان اینکه «اختصاص» هر جا که باشد سبب بدبختى بشر است، چه به صورت مالکیت مال و ثروت و چه به صورت اختصاص زن و شوهرى.ولى این موضوع نتوانست در دنیا جایى براى خودش باز کند، چرا؟براى اینکه علاقه به تشکیل خانواده علاقه فطرى است، یعنى هر فردى در طبقه خودش
مایل است زن داشته باشد و آن زن انحصار به خودش داشته باشد براى اینکه فرزندى که از این زن پیدا مىکند فرزند خود او باشد، یعنى علاقه به فرزند، علاقه به اینکه وجودش در نسلش ادامه پیدا کند، یک علاقه فطرى است، انسان فرزند را امتداد وجود خود مىداند، گویى انسان با داشتن فرزند، وجود خود را باقى مىپندارد، وقتى فرزند ندارد خودش را منقطع و بریده فرض مىکند، همچنانکه انسان مىخواهد با گذشته خودش نیز ارتباط داشته باشد، مىخواهد پدر خودش را بشناسد، تبار خودش را بشناسد.بشر نمىتواند اینطور زندگى کند که نداند از لحاظ نسلى از کجا آمده است؟از کدام مادر؟از کدام پدر؟و همچنین نمىتواند طورى زندگى کند که نفهمد چگونه و به چه شکلى وجودش امتداد پیدا مىکند و از این افرادى که بعد به وجود آمدهاند کدامیک از اینها فرزند اویند؟ نه، اینها بر خلاف خواسته طبیعى بشر است، لهذا دنیا دیگر زیر بار این حرف نرفت، این حرف مسکوت ماند.یک بار در دو هزار و سیصد سال پیش افلاطون این پیشنهاد را کرد منتها براى یک طبقه نه عموم طبقات(طبقه حاکمان فیلسوف و فیلسوفان حاکم)و آن را تنها راه جلوگیرى از سوء استفادهها تشخیص داده بود، اما بعد خود افلاطون از این پیشنهاد خود پشیمان شد، بعد در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم دوباره این پیشنهاد شد و این بار نیز بشر آن را قبول نکرد، چرا؟چون بر خلاف طبیعت است.
ادامه دارد
در نـیـمـه دوم قـرن نـوزدهـم حـوادث و اتـفاقاتى در ایران رخ داد که چهره آینده کشورمان را تا حـدودى تاریخ سیاسی معاصر ایران >> نهضت تنباکو
در نـیـمـه دوم قـرن نـوزدهـم حـوادث و اتـفاقاتى در ایران رخ داد که چهره آینده کشورمان را تا حـدودى مـتـحـوّل و دگـرگون کرد. هر یک از این حوادث برگهاى زرّینى در صفحات تاریخ این مرز و بوم بوده ، درخشندگى خاص خود را دارند، امّا نهضت تنباکو در میان اینها از جایگاه ویژه اى بـرخـوردار اسـت ، زیرا این قیام از یکسو، اوّلین تجربه مبارزه با استعمار با ماهیت اسلامى بـود و از سـوى دیـگر، در اوج استبداد داخلى پادشاهان قاجاریّه ـ ناصر الدین شاه ـ به وقوع پـیـوسـت و پـرده ظـلمـانـى تـرس و وحـشـت را از دل مـلّتـى کـه شـاهـد چپاول و غارت ثروتهاى مادّى و معنوى خود بود، بیرون انداخت .
قیام امّت اسلامى به رهبرى مرجع بزرگ آیت الله میرزا حسن شیرازى علیه توطئه مشترک داخلى و خـارجـى ضـربـه محکمى بر پیکر استبداد داخلى و استعمار خارجى وارد کرد تا امتیاز ننگین و شـرم آور تـنـبـاکـو که بیش از پیش نفوذ کُفار را در کشور اسلامى ایران توسعه مى داد، لغو کـنـنـد. حـمـایـت بى دریغ و همه جانبه مردم ایران از حکم عالمى بزرگ ، ثابت کرد که اسلام و روحانیت نفوذ عمیقى در دلهاى مردم مسلمان ایران داشته و قادر به مقاومت در برابر هر توطئه اى مى باشند.
قیام اسلامى تنباکو را مى توان اوّلین نهضت بیدارى مردم ایران براى به دست آوردن حقوق خود از بـیـگـانـگـان و استبداد پادشاهان ایران دانست که خود طلیعه نهضت مشروطیت شد؛ نهضتى که باعث تحولات سیاسى و اجتماعى چشمگیرى در تاریخ ایران گردید.
زمینه واگذارى امتیاز تنباکو
استعمال توتون و تنباکو از زمان صفویّه ، بویژه از زمان شاه عباس کبیر، در ایران رواج
پیدا کرد. وى هر چند مى خواست استفاده از آن را منع کند، امّا موفق به این کار نشد. از آن زمان کم کـم تـعـداد مـعـتادان به توتون و تنباکو افزایش پیدا کرد تا اینکه در زمان ناصر الدین شاه بـه چـنـد مـیـلیون نفر رسید. به همین دلیل یکى از وزیران ناصر الدین شاه به فـکـر انـحـصـار آن افـتـاد تـا بـراى افـزایـش مـالیـات ، آن را در اخـتـیـار و کـنترل دولت قرار دهد. وى قانون پیشنهادى خود را به نام (قانون اداره انحصاریه توتون و تـنـبـاکـو) ارائه داد کـه مـورد تـصـویـب نـاصـر الدیـن شـاه قـرار نـگـرفـت . سرانجام وى در سـال بـعـد مـقـررات دیگرى را تهیه کرد و به تصویب ناصر الدین شاه رساند و شاه دستور اجراى آن را به (میرزا على اصغر خان امین السلطان ) صدر اعظم داد، امّا به علت مخالفت عُلما که این عمل را غیر شرعى و بدعت در دین مى دانستند اجرا نشد.
نـاصـر الدین شاه در سال 1268 ه . ش / 1889 میلادى براى سوّمین بار تصمیم گرفت ، به بـهـانه بازدید از پیشرفت کشورهاى اروپایى ، از طریق خاک روسیه عازم اروپا شود. روسها ابـتـدا اجازه چنین سفرى را از خاک خود نمى دادند، امّا با گرفتن امتیازاتى اجازه عبور به هیاءت ایرانى داده شد.
انـگـلیـسـیـهـا اصـرار داشـتند که این سفر انجام شود. هدف آنها، گرفتن امتیازات بیشتر از شاه ایـران بـود و بـه هـمـیـن عـلت از شـاه و هـمـراهـانش بویژه امین السلطان ، وزیر اعظم ، بگرمى اسـتـقـبـال و پـذیـرایى کردند و بزرگترین نشانه هاى رسمى دولت انگلستان را به آنها اهدا کـردنـد. در ایـن سـفـر انـگـلیـسـیها پیشنهادهاى زیادى به شاه ایران دادند که از جمله آنها امتیاز توتون و تنباکوى ایران بود.
دولت انـگـلسـتـان مـانـنـد سـایر امتیازات براى مصونیت از خطرهاى احتمالى ، خود بطور مستقیم دخـالت نـکرد، بلکه یکى از افراد تبعه خودش به نام (ماژور تالبوت ) را به عنوان طرف معامله به ایران معرفى کرد. تالبوت با پیشنهاد رشوه به شاه و صدر اعظم ، موافقت آنها را جـلب کـرده ، نـاصـر الدیـن شـاه قـبـول کـرد کـه پـس از بـرگـشـت ، وى را بـه ایـران دعـوت کند.
اقدامات عملى براى تحقق قرارداد
دعوت تالبوت به ایران و واگذارى امتیاز
هـمـان طـور کـه نـاصـر الدیـن شـاه در سـفـر بـه لنـدن قول داده بود پس از بازگشت ، به ایران از تالبوت دعوت کرد تا به ایران بیاید. وى پس از ورود به تهران با کمک سفارت انگلیس و اعضاى آن ، متن امتیاز نامه را تهیه کرده ، نزد (امین السـلطان ) فرستاد. صدر اعظم با تغییرات جزئى در متن قرار داد، آن را جهت امضا نزد ناصر الدیـن شـاه بـرد و پس از تعریف و تمجید فراوان از قرار داد و شرح مزایاى چنین امتیازى آن را به امضاى شاه رساند و از او تقدیر نامه اى نیز دریافت کرد.
بـه مـوجـب ایـن امـتـیـاز خـریـد و فـروش کـل تـوتـون و تـنـبـاکـوى ایـران در داخـل و خـارج به مدت پنجاه سال از تاریخ ـ 1269 ه . ش / 1890 م ـ به (ماژور تالبوت ) انـگـلیـسـى واگـذار شـد و در مـقـابـل صـاحـب امـتـیـاز مـتـعـهـد گـردیـد کـه هـر سـال مـبـلغ پـانـزده هـزار لیـره انـگـلیسى و 14 از سود شرکت پس از کسر مخارج و کسر پنج درصد، به دولت ایران بپردازد.
اعطاى چنین امتیازى به یک فرد بیگانه خسارتهاى جبران ناپذیرى به دولت و ملّت ایران وارد مـى کـرد، زیـرا بـه مـوجـب ایـن امـتـیاز هیچ کس حق خرید و فروش توتون و تنباکو و سیگار در ایـران را نـداشـت ، مـگـر بـا اجـازه صـاحـب شـرکـت . ورود لوازم و وسـائل شـرکـت از عـوارض گـمـرکـى و مـالیـات مـعـاف بود و هیچ کس حق وارد کردن توتون و تنباکو به ایران را نداشت . فصل هشتم این امتیاز خاطیان از این فرمان را تهدیدبه کیفرمى کرد و طـبـق فـصـل دهـم کـشـاورزان ایـران مـتـعـهـد بـودنـد کـه مـقـدار محصول خودشان را به نزدیکترین عامل شرکت اطلاع دهند.
تشکیل شرکت و آغاز فعالیتهاى اقتصادى و فرهنگى
پـس از بـازگـشت ناصر الدین شاه از انگلستان ، تالبوت به اتفاق چند نفر و با کمک دولت انـگـلیـس ، شـرکـتـى را بـا نـام (رژى ) بـا سـرمـایـه اوّلیـه 650000 لیـره در لنـدن تـشکیل داد. وى پس از کسب امتیاز درصدد برآمد که شرکت را در شهر هاى کشورمان گسترش دهد. در ایـن راسـتـا ابـتـدا باغى را در یکى از بهترین مکانهاى تهران در آن زمان (خیابان فردوسى فعلى ) خریده ، ساختمان بزرگى براى اداره مرکزى شرکت در وسط آن بنا کرد. شرکت دیوار محکم و بلندى در اطراف باغ کشید و آن را به شکل قلعه جنگى و نظامى درآورد.
شـرکـت پـس از تـاءسـیـس اداره مـرکـزى در تـهـران تـصمیم گرفت ، شعبه هاى آن را در سایر شـهـرهـاى ایـران ، بـویـژه شـهـرهـایـى کـه در آنـها محصولات توتون و تنباکو بیشتر کشت و تـولیـد مـى شـد راه انـدازى کـند. در این راستا تصمیم گرفته شد نمایندگانى به تبریز، مـشـهـد، شـیـراز، و اصـفـهـان اعـزام کـنـد تـا در آنـجـا بـه تشکیل شرکت مبادرت کرده ، فعالیتهاى خود را آغاز کنند.
پـس از احـداث سـاخـتـمـان مرکزى شرکت در تهران و آغاز فعالیت آن در ایران ، چند هزار نفر از مـردان و زنـان و دخـتـران فـرنـگى در مدت کوتاهى به عنوان کارکنان شرکت وارد ایران شدند بطورى که در هر شهرى تعداد زیادى از افراد بیگانه اقامت داشتند. این افراد که تحت پوشش شـرکـت رژى وارد ایـران شـده بـودنـد، شـروع به فعالیتهاى فرهنگى کرده ، فرهنگ مسیحیت و غرب را در ایران رواج مى دادند. نفوذ در بازار مسلمانان استفاده از دختران براى افزایش فروش ، اشـاعـد فـسـاد از طـریق ایجاد رقاص خانه و قمار خانه ، فروش و مصرف مشروبات الکلى ، اسـتـفـاده از مـسـلمـانـان بـه عـنوان نوکر و توهین و هتک حرمت مسلمانان از جمله موارد اشاعه فرهنگ غـربـى در ایـران بـه وسـیـله کـارکـنـان شرکت رژى بود که زمینه هاى نهضت را کم کم آماده مى کرد.
مقاومت مردم در شهرها و آغاز قیام
بـه عـلّت گـسـتـرش کـشـت و زرع و اسـتـعـمـال تـوتون و تنباکو حدود یک پنجم از جمعیت ایران از ایـن طـریـق زنـدگـى خـود را مـى گـذرانـدنـد، از ایـن رو نـمـى تـوانـسـتـند در مـقابل تسلط بیگانگان بر امرار معاش خود ساکت باشند. روستاییان ، کشاورزان ، بازرگانان و تـاجـران خـرده پا و حتى کارگران روز مزد شروع به اعتراض علیه شرکت رژى کردند. به عـلّت رابـطـه نـزدیـک و تـنـگـاتـنگى که بین طبقات مردم و علما وجود داشت ، مردم به روحانیون مـتـوسـل شدند تا با رهبرى آنها وارد مبارزه و قیام عمومى شوند. شهرهایى که در این مبارزه سهم بسزایى داشتند به شرح زیر بود:
فـارس : اولیـن نـقـطـه اى کـه زودتـر از جـاهاى دیگر مورد توجّه شرکت قرار گرفت ، فارس بـود، زیرا قسمت عمده و بهترین محصول دخانیات ایران از فارس تهیه مى شد. مردم شیراز که از تـوجـّه شـرکـت بـه فـارس مـطـلع شـده بـودنـد، کـسـب و کـار خـود را تـعـطـیـل کـرده ، در مـسـجـد وکـیـل شـیـراز جـمـع شـدنـد. حـاج سـیـد عـلى اکـبـر فـال اسـیرى شیرازى که در میان علماى آنجا از همه معروفتر و از بیان ویژه اى نیز برخوردار بود، بالاى منبر رفت و علیه دولت و شرکت رژى صحبت کرد و در پایان سخنرانى ، شمشیرى را بـه دسـت گـرفـتـه ، اعـلام جـهاد کرد و گفت : هر بیگانه اى که براى انحصار دخانیات به شیراز بیاید، من شکم او را پاره خواهم کرد.
نـهضت مردم فارس به دنبال سخنان این روحانى مبارز آغاز شد. نمایندگان شرکت که از وضع آنـجـا آگـاه شـدنـد، در بیرون از شهر متوقف شده ، جراءت ورود به شهر را نداشتند، امّا پس از سـرکوب مردم ، عُمال شرکت با تشریفات خاص وارد شهر شدند. مردم فارس همچنان به مبارزه خود ادامه دادند. دولت سید على اکبر فال اسیرى را دستگیر و به عراق تبعیدکرد.
خـبـر دسـتـگـیـرى و تـبـعـیـد ایـن روحـانـى شـجـاع بـه گـوش مـردم رسـیـد. مـردم دوبـاره بـا تـعـطـیل کسب و کار و با شعارهایى علیه شرکت و دولت ایران در امامزاده احمد بن موسى تجمع کـردنـد، ولى یـک بـار دیـگر قیام مردم توسط (قوام الملک ) حالم فارس سرکوب ، و سران آنـهـا دسـتـگـیـر شـدنـد. تـبـعـیـد ایـن عـالم بـزرگ بـه عـراق و مـلاقـات او بـا سـیـد جـمـال الدیـن اسـد آبـادى در بـصـره و هـمـچـنین دیدار او در سامرا با آیت اللّ ه (میرزا محمّد حسن شیرازى ) باعث تسریع نهضت در داخل و خارج ایران شد.
تبریز: مردم و روحانیون تبریز پس از اطلاع از امضاى قرار داد، مخالفت شدید خود را از طریق تلگراف به ناصر الدین شاه اعلام کردند و پس از اطلاع از نامه (میرزاى شیرازى ) به شاه مبنى بر خلاف شرع بودن آن و حرکت نمایندگان شرکت رژى به آنجا، مردم به رهبرى (میرزا جـواد آقـا مـجـتـهـد تبریزى ) مسلح شده ، از ورود کارکنان شرکت به تبریز جلوگیرى کردند. شاه و درباریان ابتدا با تهدید قصد سرکوب و ساکت کردن مردم غیور آنجا را داشتند، امّا چون ایـن حـربـه مـؤ ثـر واقـع نشد، به نیرنگ متوسل شده و نقشه تفرقه و جدایى بین روحانیون و مـردم را ریـخـتـنـد ولى مـردم از تـوطـئه شـوم دولت مـُطـّلع شـده و آن را نـقـش بـر آب کردند.
پـس از شـکـسـت تـوطـئه شـاه و دربـار، آنـهـا بـه فـکر تطمیع مردم تبریز افتادند و به آنها قـول آزادیـهـاى فـراوان دادنـد، لیکن هیچ یک از ترفندهاى آنها موثر واقع نشد و سرانجام مسؤ ولیـن دولت ایـران و شـرکـت رژى تـصمیم گرفتند که از تبریز چشم پوشى کرده و از اعزام کـارکـنـان شـرکـت بـه آنجا خوددارى کنند. این امر در پیروزى نهضت تنباکو نقش بسزایى داشت .
اصـفـهـان : در ایـن زمـان اصفهان از چند جهت اهمیّت داشت : یکى از مهمترین شهرهاى تجارى ایران بـود و بـه خـلیـج فـارس جـهـت تـجـارت خـارجـى نـزدیـک بـود و ظـل السلطان پسر ناصرالدین شاه در آنجا حکومت مى کرد. مردم اصفهان تلاشهاى زیادى براى مـبـارزه با اهداف استعمارى شرکت رژى انجام دادند. علماى اصفهان در آن زمان بیشتر از سایرین در بـیـن مـردم نـفـوذ داشـتـند و در بین آنها ( حاج شیخ محمد تقى ) معروف به آقا نجفى از همه مـعـروفـتـر و مـشـهـورتر بود از این رو، وى پرچم مبارزه را علیه بیگانگان به دست گرفت و بـراى اوّلیـن بـار فـتـواى مـنع خرید و فروش و استعمال دخانیات را به کمک سایر روحانیون صـادر کـرد. هـر چـند در آن زمان خارج از اصفهان کسى از دستور آنها اطاعت نکرد، امّا بیشتر مردم اصـفـهـان از دسـتـور عـُلمـا اطـاعـت کـردنـد و فـشـارهـا و سـخـتـگـیـریـهـاى ظـل السـلطـان ، حـاکـم وقـت اصـفهان ، هم چاره ساز نشد. بعلاوه یکى از عُلماى اصفهان جهت دادن گزارش نزد میرزاى شیرازى به سامرا رفت .
یـکـى از حـوادث و اتـفـاقـات مـهـّم در رونـد نـهضت تنباکو، بویژه در اصفهان ، به آتش کشیدن تـنـبـاکـوهـاى یـک تـاجـر اسـت . ایـن تـاجـر اصـفـهـانـى کـه بـه خـاطـر مـنـع خـرید و فروش و اسـتعمال دخانیات از طرف علماى اصفهان حاضر نبود آنها را به بیگانه بفروشد، دوازده ساعت از آنـهـا وقـت گـرفـتـه و شـب هـنـگـام ، آنـهـا را در یـک جـا جـمـع کـرده و هـمـه آنـهـا را بـه آتـش کشید.
تـهـران : مـردم تهران نیز به دنبال شهرهاى شیراز، تبریز، اصفهان و ... علیه شرکت رژى و عـوامل داخلى و خارجى آنها دست به شورش و قیام زدند و با تعطیلى کسب و کار خود و اجتماع در مـسـاجـد و سـایـر نقاط شهر، اعتراض خود را بر ضد شرکت مذکور اعلام کردند. در پایتخت نیز مـانـنـد سـایر شهرها رهبرى اعتراض و اجتماع مردم به عهده علما و روحانیون از جمله عالم بزرگ (مـیـرزا حـسـن آشـتـیـانـى ) بـود. وى کـه بارها با شاه و امین السلطان براى لغو امتیاز تماس گـرفـتـه ، ولى نـتـیـجه اى نگرفته بود، سرانجام نامه اى از طرف علماى تهران به میرزاى شـیـرازى ، مـرجـع بـزرگ شیعیان در سامرا، نوشت و از وى تقاضا کرد که در این باره اقدامى انجام دهد.
مـشـهـد: حـاکم خراسان در این زمان فتحعلیخان صاحب دیوان بود. وى همه مردم و دست اندرکاران تنباکو در مشهد را مجبور کرد تا تمام کالاى خود را به شرکت رژى بفروشند، امّا مردم آنجا مانند سایر شهرهاى ایران دست به اعتراض زده ، در مسجد گوهر شاد جمع شدند که با کمک بعضى از عـلمـا و بـعـد از پـنـج روز تـظـاهـرات و راهـپـیـمـایـى بـطـور مـسـالمـت آمـیـز پـراکـنـده شدند.
سـایـر شـهـرهـا: عـلاوه بـر ایـنـهـا در سـایـر شـهـرهـاى ایـران مثل کرمان ، قزوین ، کاشان ، یزد و ... مردم علیه شرکت رژى دست به تظاهرات و شورشهایى زدند و با بستن مغازه ها و محل کار خود در مساجد و مراکز دیگر تجمع کرده ، به همراه روحانیون انزجار و نفرت خود را از واگذارى چنین امتیازى اعلام کردند.
صدور فتواى تحریم تنباکو
مـردم و عـلمـاى شـهـرهـاى ایـران کـه از اقدامات خود نتیجه قطعى نگرفته بودند، دست کمک به سـوى مـرحـوم (مـیـرزا مـحـمـّد حسن شیرازى ـ مرجع تقلید شیعیان جهان ـ که در آن زمان در سامرا بود، دراز کردند. وى از طریق روحانیون و زائران ، همچنین نامه ها و تلگرافهایى که از ایران بـه ایـشـان مـى رسـیـد و بخصوص نامه سید جمال الدین اسد آبادى ، به زیانها و خسارتهاى دولت و مـلّت ایـران آشـنـا شـد، ابـتـدا از طـریـق مـسـالمـت آمـیـز و ارسـال چـنـد نـامـه ، لغـو ایـن امتیاز را از ناصر الدین شاه تقاضا کرد، امّا وقتى که از این کار نـتـیـجـه اى حـاصـل نـشـد، سـرانـجـام فـتـواى مـشـهـور خـود را در سال 1267 ه . ش / 1891 م در رابطه با منع استعمال دخانیات بدین شرح اعلام کرد:
(بـِسـْمِ اللّ هِ الرَّحـْم ن الرَّحـی م ـ اَلْیـُوم اِسـتـِعـمـال تـنـباکو و توتون بِاَىِّ نحوٍ کانَ در (حکم مُحاربه با امام زمان است عجل اللّ ه فرجه )
حُررة الاحقر محمد حسن الحسینى
پیروزى نهضت و لغو امتیاز
امّت مسلمان ایران که هر لحظه منتظر چنین حکمى بودند؛ پس از دریافت آن با هر وسیله اى که در اخـتـیـار داشـتـنـد در پـخـش آن اقـدام کـردنـد، زیـرا چـنـیـن کارى را وظیفه شرعى خود مى دانستند. اسـتقبال از چنین حکمى بى نظیر بود. مردم ایران از پیر و جوان ، زن و مرد، کشاورز و کارگر، تـاجـر و کـاسـب ، هـمـه بـدون چـون و چـرا از آن اطـاعـت کـردنـد، قـلیـانـهـا و چپق ها را شکستند و تـوتـونـهـا، تنباکوها و سیگارها را به آتش کشیدند و حاضر نشدند حُکم عالم و مرجع خود که اسـتـعـمـال تـنـبـاکو را در حکم جنگ با امام زمان (عج ) مى دانست ، نقض کننند. نفوذ این حکم آن قدر گـسـتـرده و وسـیـع بـود کـه حـتـّى دربـار و حـرمـسـراى نـاصـر الدین شاه را نیز فرا گرفت .
نـاصـر الدیـن شـاه و دربـار او که به عمق و گستردگى نفوذ این حکم پى برده بودند، قصد داشـتـنـد با جعلى خواندن و تفرقه و فشار به مردم و روحانیون ، بویژه میرزا حسن آشتیانى ، اثر آن را خنثى کنند، امّا وقتى به بى اثر بودن توطئه هاى خود پى بردند تصمیم گرفتند کـه بـا لغـو امـتـیـاز داخـلى آنـهـا را تسلیم کنند، ولى هوشیارى و تداوم نهضت و حضور مردم در صحنه و اعلام جهاد از سوى میرزاى شیرازى توطئه هایشان را نقش بر آب کرد.
سـرانـجـام بـه دلیـل فـشار نهضت اسلامى ـ مردمى ایران به رهبرى میرزاى شیرازى که اساس سـلطـنـت اسـتبدادى ناصر الدین شاه را به مخاطره انداخته بود، وى تصمیم گرفت که امتیاز را لغـو کـنـد و بـا اعـلام رسـمـى لغـو امـتیاز از سوى دولت ایران و شرکت رژى ، مبارزه پیروزمند تنباکو پس از 55 روز خاتمه یافت و حکم تحریم لغو شد.
شـرکت رژى که مبالغ هنگفتى به شاه و صدر اعظم و درباریانش رشوه داده بود خواستار غرامت از ایـران شـد. که پس از مذاکراتى پانصد هزار لیره به شرکت پرداخت شد. این مبلغ از بانک شـاهـنـشـاهـى ایـران کـه سهام آن متعلق به انگلیس بود به صورت وام با بهره شش درصد در مقابل گرو گذاشتن گمرکات بنادر خلیج فارس ، بوشهر، بندر عباس ، بندرلنگه و شیراز تـاءمـیـن شـد. بـدیـن تـرتـیـب ایـن گـمـرکـات تـحـت نـظـارت و کنترل انگلیس در آمد.
ویژگیهاى نهضت تنباکو
اسلامى بودن
مـهـمـتـریـن عـامـل پـیـروزى نـهـضـت تـنـبـاکـو مـاهـیـّت اسـلامـى آن بـود، زیـرا تـنـهـا عـامـل و انگیزه اى که مى توانست توده هاى مردم ایران را با آن وسعت به حرکت در آورد و آنها را به ایثار و فداکارى و از جان گذشتگى وا دارد اعتقادات اسلامى و مذهبى بود.
اطاعت از روحانیت
انـگـیـزه ایـن عـمـل نـیـز نـاشـى از اعتقادات اسلامى در قلوب مردم ایران بویژه مذهب تشیع بود. روحـانـیـت بـه عـنوان ادامه دهندگان راه ائمه معصومین علیهم السلام مورد پذیرش و احترام توده مـردم بـودنـد و بـه همین دلیل ارتباطات گسترده آنان در سراسر ایارن با مردم باعث گسترش قیام شد.
عمومى بودن نهضت
حضور در صحنه و ادامه نهضت تنباکو متعلق به گروه خاصى از مردم نبود، بلکه همه طبقات و اقشار مردم در آن نقش داشتند. زنان ایران براى اوّلین بار با نمایش قهرمانانه و شور انگیز، حضور خود را در تاریخ مبارزات ایران به نمایش گذاشتند و حتّى رهبرى و تظاهرات خیابانى را در چند نقطه به عهده گرفتند.
استقامت و فداکارى مردم و رهبران
اسـتـقـامـت رهـبرى و مردم در تمام مراحل نهضت به چشم مى خورد وقتى فتواى تحریم صادر شد، همه مردم از آن اطاعت کردند و شایعه جعلى بودن و لغوامتیاز داخلى نتوانست مردم را راضى کند و تـا لغـو کـامـل آن و اعـلام رسـمـى دولت و شـرکت رژى پایدارى کردند. آنها در این راه از جان و مـال خـود مـایـه گـذاشـتـنـد، از مـعـامـله بـا شـرکـت رژى خـوددارى کـردنـد و گـاه امـوال و دارایـى خـود را بـه آتـش کـشـیـدنـد و وسـائل اسـتـعـمـال دخانیات را شکستند تا سرانجام به پیروزى رسیدند. البتّه همه اینها ریشه عمیق در اعتقادات مذهبى مردم ایران داشت .